بیه مَرَه یاری بَدَن / می دیلِ دیلداری بَدَن
که زندیگی همش غمه / ای دونیا غم می همدمه
نَنی چوجور غم دَرَمه / تَرَه می وَر کم دَرَمَه
می آرزو می دیل خوشی / هَنَه که تو بایی نیشی
اَ حَرفِه باز بوگوفتمه، فارَس مَرَه بوسوختَمِه بوسوختَمِه، چَرَه نایی تو
بایی دوباره پا گیرم، تی دستانه حنا گیرم ... حنا گیرم ... اگر بایی تو
بیه مَرَه یاری بَدَن / می دیلِ دیلداری بَدَن
که زندیگی همش غمه/که زندیگی همش غمه
که زندیگی همش غمه/همش غمه/همش غمه
"شاهین نجفی"
حالم این روزا حالِ خوبی نیست، مثل حالِ عقاب، بیپرواز
شکلِ حالِ «ژوکوند»، بیلبخند، مثل احوالِ تار بی«شهناز»
دود میشه کلمبیا هر روز، بینِ نخهای پاکتِ کِنتم
سقط میشد ترانهای هر شب توی گیلاسِ سبزِ اَبسنتم
زندگیم مثلِ بیخدیواری، تو یه تاریخِ تلخِ و تکراری
با هر اسمی دوبار میمیرم: دو «محمد»، دو بار «مختاری»
اون شبی که صدای «نسرین» داشت، تو یه سلول سرد میپژمرد
بی.بی.سی تیترِ اولش این بود: «ممهی آنجلینا رو لولو بُرد!»
من سفر کردم از ترانه شدن، کوچ کردم به سرزمینِ سکوت
با گذرنامهای که رو جلدش جای «ایران» نوشته بود «لیلیپوت»
کشوری که تو اون ستاره میشن با دوتا فیلم بندتنبونی
آدماش برگزیده میشن با قاشقِ داغِ روی پیشونی
همهی عمرشونو پُز میدن به یه لوحِ گِلیِ گندیده
«رستمن»، قاتلای «سهرابی» که به ساز اونا نرقصیده
«جَکو» با لوبیای سحرآمیز، کاشتن توی خاکِ ناباور
پیچکِ سبزشون به ابرا رسید، تا چه غولی پایین بیاد آخر
شعبدهبازی تو لباسِ سفید، دلقکی با کلاهِ شیپوری،
یه رابینهودِ سر به راه شده، یا گوریلِ بنفشِ انگوری...
شادیمون قدِ توپِ فوتبال و پرچمِ سرزمینمون چینی
من هنوزم یه پونزم روی صندلیِ معلم دینی!
حالم این روزا حالِ خوبی نیست، قلوه سنگی تو کفشِ این دنیاس
من به روزای شاد مشکوکم، شک دارم ختمِ ماجرا اینجاس
با گذرنامهای که رو جلدش جای «ایران» نوشته بود «لیلیپوت»
تنظیمکننده : مجید کاظمی
ترانهسرا : یغما گلرویی
تو این فکر بودم که با هر بهونه
یه بار آسمونو بیارم تو خونه
حواسم نبود که به تو فکر کردن
خود آسمونه خود آسمونه
تو دنیای سردم
به تو فکر کردم
که عطرت بیاد و
بپیچه تو پارچه
بیای و بخندی
تو باز خنده هاتو
مثل شمعدونی بزارم رو طاقچه
به تو فکر کردم به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره
به تو فکر کردن عجب حال داره
تو و خاک گلدون با هم قوم وخویشین
من و باد و بارون رفیق صمیمیم
از این برکه باید یه دریا بسازیم
یه دریا به عمق یه عشق قدیمی
دوست داشتم با تموم وجودم
غزیزم هنوزم تو رو دوست دارم
الهی همیشه کنارتو باشم
الهی همیشه بمونی کنارم
به تو فکر کردم به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره
به تو فکر کردن عجب حال داره
"ترانه سرا : حسن صفا"
و عشق را باید
از داروخانه ها خرید
در بسته های دوازده تایی
با طعم آناناس و هندوانه...
"یغما گلرویی"
رفاقت ها بوی خیانت می دن
نه نگو توی قیافت دیدم
یکی راست حسینی بهم بگه
که معنی رفیق رو کیا فهمیدن
ای کاش که بتونم دلیل
نامردی ها رو بدونم همین
تا دو نفر رو با هم آشنا کردیم
تیم شدن که بد منو بکوبن زمین
قلبت رو عشقت رو حست رو وقتت رو هزینه کن
که آخرم بره با یکی دیگه تنهایی بشه نصیبمون ؟
زندگیت یه جزیره بود
قدم زدم در مسیر تو
که با لبخند بهم بگی همه اینا وظیفه بود؟؟؟
یزیدتو
"یاس-آمین"
هر کی پرسید سلام چطوری ؟؟؟
جواب یک کلام دکوری
شکر یعنی داغونی
ممکنه از زندگی هر آن ببری
"یاس-آمین"
زیباترین قسم سهراب سپهری:
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت....
غصه هم میگذرد،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود ،جامه اندوه مپوشان هرگز
ما محرم اسرار هم میشیم
چیزی واسه از دست دادن نیست
من مثل تو از عشق خط خوردم
اونی که میخوام عاشق من نیست
تو مثل من زخم زبون خوردی
اونی که میخواستی باهات بد کرد
دستای عشقت تازشد چسبید
دستای لرزون تو رو رد کرد
"ترانه سرا : محمد کاظمی"
"صدا:بهنام صفوی و شهرام شکوهی"
زیباترین قسم سهراب سپهری:
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی ...
به حباب نگران لب یک رود قسم ،
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد ...
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...
لحظه ها عریانند ،
به تن لحظه ی خود ،
جامه ی اندوه مپوشان ... هرگـز ...
"سهراب سپهری"
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید ،
برگ های سبز بید ،
عطر نرگس ، رقص باد ،
نغمه ی شوق پرستوهای شاد ،
خلوت گرم کبوترهای مست ...
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار !
خوش به حال چشمه ها و دشت ها ! ،
خوش به حال دانه ها و سبزه ها !
خوش به حال غنچه های نیمه باز ! ،
خوش به حال دختر میخک ، که می خندد به ناز !
خوش به حال جام لبریز از شراب !
خوش به حال آفتاب ! .
"فریدون مشیری"
گر زری و گر سیم زراندودی ، باش
گر بحری و گر نهری و گر رودی باش
در این قفس شوم ، چه طاووس چه بوم
چون ره ابدی ست ،هر كجا بودی ، باش
"مهدی اخوان ثالث"